يادداشتهايي براي فيلم مثلاً چهرهاي به نام «دزفول»
|
مهدی اخوان ثالث
|
![]() |
اين نوشتهاي است چاپ نشده از شاعر بزرگ معاصر مهدي اخوان ثالث. نوشته،
يادداشتهايي است كه م. اميد براي فيلمي مستند نوشته است. به دليل طولاني بودن
يادداشت آنها را در سه شمارهي پياپي ميآوريم. مرحوم اخون ثالث (م. اميد) در
شروع يادداشتها آورده است: يادداشتهايي براي فيلم مثلاً چهرهاي به نام «دزفول».
(بخش اول، بخش دوم، بخش سوم)
«خزه»
---------------------------------------------
اما اين نه برهمن بود که درسخن راي اينچنين برهنهپاي دويد و مرکب دوانيد،
ميدانيم که برهمن آزرمگينتر و بيکارتر از آن است که چنين گستاخي ورزد، اين ما
بوديم که ديديم فرصت کم است و کار ما بسيار، و ديديم که تازه راي از بنياد و
سرچشمهي کتاب ميپرسد و برهمن به پاسخ ناچار يک کليله سخن خواهد داشت يعني يک
زمستان قصه
پس ما چه کنيم با اندکمايه وقتمان که به اين گردش کوتاه بهاري آمده اين، به دزفول
يا چنانکه عامهي مردم در لهجهي محليشان ميگويند «دسبيل». وانگهي، ما نيز
ميخواهيم از سرچشمه بپرسيم و بگوييم، سرچشمهي کتاب جاودانه و بزرگ که نامش رود
«دز» است.
گوينده زن: آب دز ـ اين رودخانه را نويسندگان يونان گپراتاس نوشتهاند و در ايام
آبادي جنديشاپور به مناسبت قرب جوار، رود جنديشاپور ناميده ميشد و چون از پاي دز
روناش (قلعهي دزفول) ميگذرد آب دز و آب دزفول نام برده ميشود. قسمت اعظم اين رود
ازدو آب بزرگ ترکيب ميشود: يکي آبي که از کوههاي بختياري سرچشمه دارد و از سمت
مشرق ميآيد و به «کندآب» و «آب دره ژان» مشهورست و ديگري از سمت شمال از حدود
بروجرد، که آب دو دريا؟ (دو رود) نام دارد، ولي از سرچشمه تا مصب در مسير آب دز به
جز آن دو آب که قسمت اعظم آب دز باشد بالاتر از دزفول و مخصوصاً پايينتر از آن
نهرهاي بالنسبه کوچک و بزرگ ديگر به نامهاي مختلف خود را در آن مياندازد تا به
کارون عظيم برسد. از اين جهت است که هرچه در مسير اين دو رود در آباديها و شهرهاي
مختلف به وسيله سدها و بندها آب برميگيرند و به مزارع و باغها و خانه ميبرند،
باز هم خم به ابروي عظمت و هيبت آن نميآيد، انگار نه انگار که کسي قطرهاي از آن
برداشته است. آري آبهاي بزرگ اين چنيناند، دز نيز از آن آبهاست که در مسير خود
از سرچشمه تا مصب همه کشتزارها، باغها، روستاها و شهرها را سيراب و سرشار ميکند و
بر همه سد و بند و برداشتهاي بشري با بزرگواري کريمان مينگرد و ميگذرد، و پس از
آن همه برداشت که حيثيت و حيات اقليمي گسترده و وسيع تنها و تنها بستگي به وجود او
دارد، سرانجام نيز در بستر اصلي و آخرين، همچنان عظيم، همچنان آرام و با جلال و بي
ملال، زنده و زلال جاري ميبينيم گويي آن همه سد و آن همه بند و برداشت هيچ و هيچ
بوده است، هيچش نه کاسته نه فزوده تو گويي.
يکي مرغ بر کوه بنشست و خاست
بر آن که چه افزود و از آن چه کاست
آري باز هم آب دز ـ يکي از دو سه کريمهي کارونزاي ـ همچنان آهسته و بشکوه ميگذرد
و ما را مينگرد و گويي گويد: هي، آدمي، تشنه آدمي، نيازمند آدمي، هي ديرينه همدم و
همسايهام کوشا و کاري آدمي، پارينه همدم پر جنب و جوشم، زايا و زيرک، هرچه خواهي
کني، هرچه خواهي بردار، بي هيچ بيم و پروا، من خشک نميشوم، خالي نميشوم، حتي کم
نميشوم پروا مدار، بکوش و بردار بازهم و بازهم، روستا و شهر بساز، طرح نو درانداز،
کار کن، کشت کن، گل کن، خشت کن، سپيدي کن، سياهي کن، شکار مرغ و ماهي، چه گويم،
هرچه خواهي کن.
هي، ميداني؟ هرچه خواهي بردار، چگونه بگويم، ازين مشربههاي تو، ازين سد و سبورهاي
تو، درياي مرا پروا نيست...
مردم، مثل ديگر نواحی خوزستان، آميخته و درهمی هستند از لر لرستانی و لر بختياری و
فارسیزبانان يا بقول خودشان «عجم»های بومی و عجمهای ديگر ولايات ايران که به
اينجا آمدهاند و نيز بقايای بعضی «ايل»ها و «آل»های عربیزبان که از قرنهای پيش
به اين حدود و حوالی کوچيدهاند و زبانشان ديگر کمکم رنگ اقليم يعنی لحن و لهجهی
ايرانی و فارسی گرفته است و اما در نواحی روستاها عنصر لر بيشتر است.
چون حرف از عنصر لر پيش آمد و قبلاً نيز از سرچشمهی دز سخن میگفتيم شايد نقل اين
حاشيه بیمورد نباشد.
«گويند روزی در مجلسی صحبت از سرچشمه يا به گفتهی لران: سرسرا، يعنی سر سرهای آب
دزفول میشد، پيرمرد لری بختياری آنجا نشسته بود و اين بيت را خواند که:
سرسرای هرسه اوها کوی جيحون
يک به ششتر، يک به دسبيل، يک صفاهون
يعنی سرچشمهی هرسه آب کوه جيحون است که يکی به شوشتر رود، يکی به دزفول و يکی به
اصفهان و مقصود از کوه جيحون همان کرن، کرنگ، کورنگ است از حدود ديار بختياری، و به
اعتقاد بعضی ريشهی نام کارون نيز از همين نام است و خلاصه آنکه پيرمرد لر بختياری
سرچشمهی همه و همهی آنها را سرزمين ولايت و زادگاه خود میداند و اين معنی پردور
از واقعيت هم نيست.»
و باز چشماندازی ديگر، برای راهنمايی و همراهی با نگاه دوربين و توجه کارگردان در
فيلم چهرهی دزفول:
ديدار از دزفول و گردش در شهر و اطراف آن و گفتوگو با مردم شهر با وجود تغييرات
بيستسالهی اخير باز هم مطالب کتاب امام شوشتری را کمابيش تأييد میکند که مردم
برای کاستن گزند گرمای بیتابکنندهی خوزستان و آتشبارهای خورشيد مهار تابستان اين
اقليم در خانههای خود «خنکخانه»هايی درست میکردند که امروز هم وجود دارد و در
اغلب خانهها میتوان ديد. البته خانهای که دست صاحبش به دهانش میرسد، يعنی دارای
زندگی و سرمايهای لااقل متوسط است و بايستی در يک دو سه تا ازين خنکخانهها چشم
دوربين را عبور داد و تماشاگر را به تماشا برد، يعنی خصوصيات و اموال يک نمونهی
کامل ازين «خنکخانه»ها يا «شوادان»ها را تکهتکه نشان داد و در يک دو نمونهی ديگر
اگر عناصر و عوامل تازه وجود دارد، تازگیها را هم ضميمه کرد، امام شوشتری در کتاب
تاريخ جغرافيايی خوزستان ازين خنکخانهها چنين سخن گفته است. البته اين عين عبارات
او نيست، بلکه اختصار آن است که شوادان و خنکخانه را غرفههايی سست دارای
هواکشهای چند و دريچهها که آنها را با بوتههای «خاراشتر» که خاری سردکننده است
و از بهترين وسائل طبيعی محل برای خنککردن، بر آن خارها آب میپاشند تا وزش باد از
خلال خارهای آبزده و نمناک فضای غرفههای خنک خانه را سرد و خنک کند. امام شوشتری
میگويد شوادان از کلمهی شو، که همان شب است و الف ميانجی و پسوند دان ترکيب شده
به معنی شبدان، (به قياس آبدان، نمکدان مثلاً) جايی که شب و سايه و خنکی در شب در
آن است، و میگويد چند قرن است که حفره شوادان در شوشتر و دزفول رواج گرفته است و
اکنون ـ يعنی پيش از پيداشدن وسائل جديد از قبيل پنکه و کولر ـ، کمتر خانهای است
که در آن شوادان نباشد و آن اتاقمانندی است دارای روزنهها و سیسراها (کلمهی
سیسرا ترکيبی است از سی، لهجهای از سو به معنی روشنی، و سرا که خانه است) و
بادکشها که در زيرزمين خانهها حفر میکردهاند و گودی آن از هفت تا ده زرع است و
بيشتر مردم هنگام شدت گرمای هوا روز را در آنجا بسرمیبرند. درجهی خنکی حاصل ازين
تمهيد را ازين مقايسهی ساده میتوان دريافت که وقتی که هوای بيرون 44 درجه گرما
دارد در شوادان 24 درجه است، يعنی 20 درجه گرما را تخفيف میدهد. بعضی شوادانها دو
طبقه است که طبقهی بالا را شبستان مینامند. البته میدانيم که در جاهايی از قبيل
اهواز و هويزه و خرمشهر حفر شوادان ممکن نيست زيرا زمين در عمق يک دو متری به آب
میرسد. شوادان خاص جاهايی نظير شوشتر و دزفول است.
و اما بر آنچه امام شوشتری در بيست سال پيش نوشته بايد اين را افزود.
که امروزه، چنانکه در شوشتر و دزفول ديديم، ساختن شوادانها رو به فراموشی است،
زيرا وسائل جديد از قبيل پنکه و کولرها را آسانتر کرده است.
يادداشت ديگر: استفادهی مردم از آب دزفول منحصر به شرب روستاها و شهر و باغ و
مزارع و مبارزه با گرما نيز منحصر به حفر شوادان نيست، مردم دزفول از رودخانهی شهر
خود برای مبارزه با گرما استفاده میکنند چنانکه جایهايش پيداست (و میتوان و بايد
نمونههايی را نشان داد) و متصل به شهر و در شهر جاهايی که معبر رود پهن و گسترده و
کمعمق است صفه و سکوهايی، نشستن گاه و خفتن گاه، از سنگهای آبآورده و آجر و غيره
درست کردهاند که بسيار جای خوب و خنکی است، البته برای گذراندن شب و گستردن بستر
خواب، هوای اطراف اين سکوها سرد و لطيف از موجکهای آب باطراوت و صفاست، آب از زير
و از لای سنگها میگذرد و کسانی که چنين نادره خوابگاهها در اختيارشان است، به
هيچ بام و شيدان حاجت ندارند، شبنشينی و شبزندهداری خاصه خفتن بر اين صفه و
سکوها براستی مطبوع و دلنشين است، چه جايی برای خواب در شب تابستان خوشتر ازين که
آب از زير بسترت و از اطرافت بگذرد، صدای موجهای خفيف را بشنوی و به لالايی آرام
رود به خواب روی؟ و چه تماشايی چشمانداز شب درين پهنهی رود، گله به گله سکويی و
بر آن فرشی و بستری و چراغها و فانوسها و جنبوجوش آدمها و حرکت سايهها و
داتها و پچپچهی هموار موجها و نجوای گنگ شبنشينان و آنگاه خواب....
(اگرچه اکنون فصل تابستان نيست و هنوز وقت آن نرسيده مردم دزفول ازين موهبت زيبا و
طبيعی شهر خود استفاده کنند، ولی باز هم شايد بتوان از مردم محل خواست که احياناً
نمونهای ازين خاصهی شهر ترتيب دهند و بههرحال هنگامی که منظرهای از شب شهر و
مخصوصاً در معبر رود طبقه طبقه خانههای کنار رود و چشماندازهای حواشی آب، چراغها
و پنجرهها و دريچهها و غيره و غيره از وضع خانه و زندگيشان را به کمک دوربين
تماشا میکنيم، اين نمونهی سکو و صفهی شب تابستان را هم از نظر بگذرانيم.
7 شهریور 1383
||
(
مقالستان
)
||
نظر خوانندگان ( 1 )
||
بالای صفحه
نظر خوانندگان:
اخوان ثالث